تا چه اندازه با مفهوم بازاریابی آشنا هستید؟ آیا به نظر شما بهتر است از واژه علم بازاریابی استفاده کنیم یا هنر بازاریابی؟ اینکه بازاریابی یک علم است یا هنرسالها مورد توجه فعالان این حوزه بوده است. با توجه به حجم قابل توجه و گیج کننده داده ها، امروز مدیران بازاریابی می توانند تاثیر هر هزار تومانی که برای فعالیت های بازاریابی خرج می شود را به وسیله صورت های مالی پیگیری کنند.
بازاریابی دیجیتال یا همان دیجیتال مارکتینگ تقریبا همه محدودیت ها را برداشته و هر کاری را امکان پذیر کرده است. در گذشته زمانی که دیوید آگیلوی (David Ogilvy) پدر تبلیغات دنیا موفقیت های کمپین های بازاریابی را اندازه گیری می کرد، تنها می توانست به اطلاعات فروش رجوع کند و ببیند که تا چه اندازه در مسیر درستی حرکت می کند. ولی همه اینها باعث نمی شود که بگوییم بخش هنری بازاریابی اهمیت کمتری دارد. مفهوم و معنی به کار برده شده درست به اندازه داده ها مهم است.
برای اثرگذاری شما نیاز به تحریک احساسات و بیرون کشیدن یک پاسخ دارید تا بتوانید پیام مورد نظر خود را منتقل کنید. می گویند که از نظر پابلو پیکاسو (Pablo Picasso) “هدف هنر زدودن غبار زندگی روزمره از روح ماست”. اینکه بازاریابی علم است یا هنر سالها مورد بحث بوده است. سینرژی و هم افزایی ایجاد شده در اثر در هم آمیختن هنر و علم با سرعت چشم گیری نتایج حاصل از فعالیت های بازاریابی را شتاب می دهد. در ادامه به پنج روشی که به ایجاد توازن میان علم بازاریابی و هنربازاریابی می انجامد، می پردازیم :
تفاوت فراوانی میان حضور صرف در رسانه های اجتماعی و استفاده موثر از آن برای ایجاد ارتباط معنادار که منجر به فروش شود وجود دارد. این نکته ظریف می تواند تاثیر زیادی بر توانایی شما برای دستیابی به نتیجه مطلوب داشته باشد. این همان جایی است که داده های مشتریان فعلی به شما دیدگاهی نسبت به آنها می دهد و به کمک آنان می توانید برای مشتریان خود پرسنا تعریف نمایید. استفاده از پروفایل اطلاعات مشتریان برای درک بهتر خواسته ها، نیازها و رفتار آنان روش بسیار درست تری نسبت به بررسی داده های خالی است.
به عنوان مثال اطلاعات مخاطبان فیسبوک به شما این امکان را می دهد که لیستی از مشتریان فعلی خود داشته باشید. این اطلاعات بینشی بیشتر از برخی اطلاعات پایه ای مثل سن و جنسیت مشتریان به شما می دهد و به سطح تحصیلات، عنوان شغلی، سبک زندگی، نوع روابط، درآمد، ارزش به روز خانه، روش خرج کردن، اندازه خانوار و حتی اطلاعاتی مثل علایق خرید بر مبنای رفتار گذشته و دیگر موارد گسترش می یابد.
هنگامی که وارد یک بازار جدید می شوید، داده ها در پیش بینی میزان مقبولیت محصول یا خدمت و نوع پیامی که بیشترین اثرگذاری را داشته باشد، کمک می کنند. ولی بدون به کارگیری یک خلاقیت قدرتمند کمپین شما سیر نزولی خواهد داشت. کمپین های آگاهی از برند زمانی که به دنبال یک مخاطب جدید یا تبلیغ یک محصول یا خدمت پیشنهادی جدید هستید مورد استفاده قرار می گیرد.
جدا کردن ROI یا همان بازگشت سرمایه کمپین ها یک چالش برای شرکت ها محسوب می شود چرا که اغلب این کمپین های ثانویه هستند که به تبدیل مخاطب به مشتری منجر می گردند. اگرچه هزینه اجرای کمپین های ثانویه عموما از کمپین هایی که منجر به تبدیل مخاطب به مشتری می گردند پایین تر است در نتیجه منجر به این می شود تا بدون صرف هزینه بودجه تبلیغات بیش از حد قادر به شناسایی سریع تر تاثیر کمپین شوید. به قول باب راس (Bob Ross) معروف “ما اشتباه نمی کنیم اینها فقط اتفاق های کوچک بامزه هستند.” شناخت موارد غیرمرتبط نیز به بهینه سازی استراتژی فعلی شما کمک می کند.
در یک کمپین بازاریابی شناسایی امور موثر و اجزایی که قابلیت بهبود دارند اغلب کار دشواری است زیرا اجزای آن دائما درحال تغییر و حرکت هستند. اگر استراتژی نباشد بهترین محتوا و طرح ها نیز با شکست مواجه می شوند. اگر استراتژی و طرح مناسب باشند ولی پیام برای مخاطبان جذاب نباشد این امر منجر به قطع رابطه و عدم دستیابی به نتایج مطلوب می گردد. در عین حال اگر استراتژی اجتماعی، محتوا و طرح در ایجاد آگاهی و مشتری موثر باشند شما به یک کمپین ایمیل قطره ای پایدار نیز برای ادامه مسیر خود نیاز دارید.
یک روش ساده برای آزمون خلاقیت تبلیغات استفاده از تست A/B است. دو تبلیغ کاملا مشابه را تنها با تغییر در یک متغیر در فیسبوک اجرا کنید. با شروع نمایش آگهی ها به تعداد کلیک های دو تبلیغ توجه کنید، کدام یک جذاب ترند؟ تبلیغ با عملکرد ضعیف تر بر مبنای کلیک (نه هزینه) را قطع کنید. با انجام این کار الگوریتم فیسبوک اصلاح شده و منجر می شود که هزینه کمتری را بپردازید چرا که تبلیغ شما را به عنوان یک محتوای باکیفیت در نظر می گیرد. اینگونه می توانید سایر ورژن های تبلیغ خود را تست کنید و بهترین تبلیغ از لحاظ اجرایی را به معرض نمایش بگذارید. همانطور که مشخص است اگرچه که داده های علمی نقاط ضعف شما را مشخص می کنند ولی این تفکر خلاق است که به بهبود نتایج منجر می شود.
تبدیل مخاطب به مشتری را به مراحل مختلف تقسیم کنید و تمرکز خود را روی افرادی بگذارید که علاقه مند به ورود به مرحله بعدی هستند، همینگونه که پیش می روید مخاطبان خود را پالایش نموده و کاهش دهید. بااین کار هزینه جذب هر مشتری را کاهش خواهید داد چرا که زمان و انرژی خود را صرف کسانی می کنید که بیشتر احتمال دارد که به مشتری شما تبدیل شوند.
اجازه دهید که داده ها فرمان دهند که چه چیز موثرتر است. اثرگذاری پست ها و مقالات وبلاگ مبتنی بر محتوا را می توان از طریق نمایش صفحات، ترافیک ارگانیک، جذابیت و تعداد مخاطبان تشخیص داد. با استفاده از این داده ها می توانید بفهمید که چه محتوایی برای مخاطبان شما مناسب است و اینگونه محتواهای مشابه به این شیوه را بیشتر تولید کنید. با این حال همواره به رشد و توسعه موضوع اصلی نیز توجه کنید تا مخاطبان شما از محتوای بیش از حد یکسان نیز خسته نشوند.
محتوا یا تبلیغ شما ممکن است نرخ کلیک خوردن (CTR)، هزینه هزار نمایش (CPM) و تعداد اثرگذاری بالایی داشته باشید ولی هیچ کدام از اینها برای شما مشتری نیاورد، در چنین شرایطی کمپین شما نیاز به بازبینی دارد. از این معیارها برای بهینه سازی کمپین خود استفاده کنید ولی هیچ گاه از هدف خود غافل نشوید. بهتر است تا مقدار بیشتری هزینه کنید تا کلیک های با کیفیتی داشته باشید، تا اینکه کلیک های کم قیمت زیادی داشته باشید که چندان علاقه ای به محصولات پیشنهادی شما ندارند.
در پایان باید گفت که این نتیجه است که مهم است. به عنوان بازاریاب ما تنها یک اثر هنری نمی سازیم مهم تر از این کار ما تاثیر می گذاریم. آیا شما باعث ایجاد مشتریان با کیفیت، دنبال کنندگان و فروش می شوید؟ اهداف یک کمپین خاص به استراتژی کلی شما بستگی دارد. برای اطمینان از اینکه کلیه اجزا به سمت این اهداف حرکت می کنند باید برای هر عنصرشاخص های کلیدی عملکرد (KPI هایی) تعیین کرد.
در اصل هنر به بازاریابی اثربخشی می دهد و داده ها به آن جهت می دهند. با دستیابی به یک تعادل ظریف از هنر بازاریابی و علم بازاریابی می توانید یک محتوای جذاب تولید کنید و به نتایج مورد نیاز برای موفقیت کسب و کارتان دست یابید.
نویسنده: آرش سلطانعلی
۹ گام برای بازاریابی هنر بدون آن که شبیه فروشندهها بهنظر برسید.
شما به عنوان یک فرد خلاق دائماً در به دنبال این هستید که صدای اصیل و واقعی خود را به گوش مخاطبان برسانید.
احتمالاً هنگام نمایش کار خود احساس خوبی ندارید و این مساله کاملاً قابل درک است زیرا دلتان میخواهد که کار شما بتواند به تنهایی صحبت کند. شما نمیخواهید به کسی توضیح دهید چرا باید هنر شما را بخرد و از این هراس دارید که در این هنگام شبیه یک فروشنده باشید که اصرار میکند یا در صورتی که کارش مورد پسند واقع نشد دچار سرخوردگی شود.
متأسفانه، کار شما به تنهایی صحبت نمیکند.
شما باید یاد بگیرید که چگونه کار خود را توضیح دهید و آن را به مخاطبان خود متصل سازید تا در کسبوکار خلاقانه خود موفق شوید.
یادگیری نحوه نوشتن و ارائه هنر خود به گونهای که به مشتریان بالقوه، مشتریان واقعی و مجموعه داران این امکان را بدهد که ارزش آن را تشخیص دهند در واقع به آنها کمک میکند تا دریابند چرا در زندگی خود به آثار هنری شما نیاز دارند. شما باید بازاریابی را یاد بگیرید.
در اینجا نه مرحله وجود دارد که به شما در انجام این کار کمک میکند:
مخاطبان هدف خود را بشناسید.
آیا می دانید بهترین مشتریان شما چه کسانی هستند؟
و چه کسانی این قابلیت را دارند که به یکی از بزرگترین و پرشورترین طرفداران شما خواهد شد؟
آیا گروه سنی خاصی، جنسیت، کلاس یا نژاد خاصی دارند؟
آیا آنها علایق خاصی مانند علاقه به حیات وحش، باغبانی، رنگهای روشن، داستانهای مورد علاقه انسانها، طبیعت و غیره دارند؟
هرچه اطلاعات بیشتری در مورد افرادی که عاشق کارهای خلاقانه شما هستند داشته باشید، ارتباط با آنها و بازاریابی برای آنها آسانتر خواهد بود. به مشتری ایده آل خود فکر کنید و بدانید آنها چه چیزی را دوست دارند و چرا آنها جذب کار شما میشوند.
مخاطبان هدف شما بیشتر در چه فضاهایی حضور دارند
شناختن مخاطبان مورد نظر شما همچنین شامل تحقیق در مورد محل تجمع این افراد خاص، چه بصورت آنلاین و چه آفلاین است. دانستن محل تجمع آنها به این معنی است که میتوانید مطالب بازاریابی خود را به آن مکانها بفرستید و با آنها تماس داشته باشید. اگر مشتریان ایده آل شما قادر به دیدن کارهای شما نباشند، بهترین بازاریابی هم برای شما مفید نخواهد بود. بنابراین بازاریابی خود را در مکانهایی انجام دهید که به احتمال زیاد بیشترین توجه را به آنها داشته باشند.
برای یک نفر بنویسید.
اکنون که مشتری ایده آل خود را میشناسید و میدانید چطور باید به آنها دسترسی پیدا کنید، باید در نوشتن آنها را مورد هدف قرار دهید.
شما به طور خاص برای آنها بازاریابی میکنید، زیرا آنها کسانی هستند که بیشترین اهمیت را به کار شما میدهند. وقتی مطالب بازاریابی خود را مینویسید، این شانس شماست که مستقیماً با آنها تماس بگیرید. بنابراین طوری ننویسید که برای همه مینویسید، مخصوصاً برای آن شخص بنویسید، مانند کاری که من در حال حاضر انجام میدهم. من برای همه نمینویسم، من برای شما مینویسم و سعی میکنم در یک چالش خاص که می دانم دارید، یعنی بازاریابی کارهای خلاقانه شما، به شما کمک کنم.
برای جذب از داستان استفاده کنید.
داستانها جادو میکنند پس هر زمان که میتوانید از آنها در بازاریابی خود استفاده کنید.
داستانها برای مخاطبان شما جذابتر هستند، به این معنی که توجه بیشتری به آنها میکنند. آنها همچنین ماهیت احساسی بیشتری دارند و در عمیقترین سطح با مخاطبان شما ارتباط برقرار میکنند و در ذهن آنها ماندگار میشوند به این معنی که کار شما به یاد ماندنیتر خواهد بود و این افراد به احتمال زیاد در مورد کار شما با دوستان خود صحبت میکنند و دهان به دهان پخش میشود.
داستانها میتوانند درباره قطعه خاصی باشد که خلق کردهاید، اینکه چرا این رسانه را انتخاب کردهاید، چگونه هنرمند شدهاید، چه کسی به شما انگیزه میدهد، چرا موضوع خود را انتخاب کردهاید و غیره.
متقاعد کننده بنویسید.
بازاریابی یعنی متقاعد کردن
شما در حال نوشتن یا صحبت کردن با دیگران در مورد کار خود هستید تا آنها را متقاعد کنید آثار شما را بخرند، به اشتراک بگذارند یا از خدمات شما استفاده کنند. برای انجام این کار، باید متقاعد کننده بنویسید. شما نمیتوانید فقط حقایق را لیست کنید یا بگویید، این را بخرید. در عوض، شما باید احساسات آنها را جلب کنید تا بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید و به آنها قول دهید که از خریدشان به عنوان یک مزیت سود خواهند برد.
روی آنها تمرکز کنید.
روند خلاقیت شما درباره شماست.
کار شما درباره شما و نحوه نگاه شما به جهان است اما اشتباه نکنید، بازاریابی شما فقط مربوط به مخاطبان شما است. همه چیز در بازاریابی شما باید بر مشتری احتمالی شما و آنچه برای آنها وجود دارد متمرکز شود. اگر در مطالب بازاریابی به شما اشارههایی میشود فقط و فقط به خاطر علاقه مخاطبان است.
در مورد مزایا صحبت کنید.
همانطور که در بالا گفتم، کار شما نمیتواند به تنهایی صحبت کند.
اما اگر درباره مخاطبان خود بیاموزید و سپس بتوانید در مورد دلیل خرید آثارتان با آنها صحبت کنید، فروش بیشتری را در پیش خواهید داشت. آنها را با احساسات خود آشنا کنید و اگر اثری آنها را خوشحال میکند به آنها بفهمانید که بدون آن نمیتوانند زندگی کنند زیرا میخواهند آن قطعه را هر روز در خانههای خود ببینند تا هر روز چیزی به زندگی آنها افزوده شود.
شاید کاری که انجام میدهید از مزایای مستقیمتری داشته باشد، مانند صنایع دستی یا ساخت یک شی دکوراتیو. در این صورت، میتوانید در مورد احساسات پشت طرح و رنگها صحبت کنید، در عین حال بر مزیتهای استفاده از این محصول، مواد و کیفیت به کار رفته در آن و هیمن طور طراحی منحصر به فرد و غیره تمرکز کنید.
توصیه کنید، نفروشید.
هنوز با این فکر دست و پنجه نرم میکنید که ممکن است به عنوان یک فروشنده سمج شناخته شوید؟
در اینجا یک ترفند برای شما وجود دارد: به جای تلاش برای فروش چیزی، کاری کنید که انگار دارید آن را به یک دوست توصیه میکنید.
یک لحظه سود بردن از خرید و معامله را نادیده بگیرید و سعی میکنید کارتان طوری به مشتری ارائه کنید انگار که دارید یک رستوران یا کتاب خوب را به یک دوست توصیه میکنید، در چنین زمانهایی هیچ وقت احساس ترس ندارید چون میدانید این کار را برای پول انجام نمیدهید. پس به آنها کمک کنید چیزی را تهیه کنند که فکر میکنید برای آنها عالی است.
بنابراین به جای تلاش برای فروش آن با تمرکز بر این که چرا آنها آن را دوست دارند و چرا زندگی آنها با داشتن آن بهتر میشود، شروع کنید.
از فراخوان برای اقدام (call to action) استفاده کنید.
شما این موارد را در انتهای هر خبرنامه و اطلاعات تجاری و بازاریابی که دیدهاید، مشاهده کردهاید. این دکمهها و عبارتهای «اکنون تماس بگیرید» یا «اولین خرید خود را انجام دهید» دقیقا همین کار را انجام میدهند. به این ترتیب مخاطب شما میداند که گام بعدی که از او توقع دارید چیست و شما با طراحی آن از پیش کار را برای آنها ساده کردهاید.
بنابراین با گفتن مواردی مانند، «سری جدید را اینجا ببینید» روی یک پیوند قابل کلیک، یا «برای کسب اطلاعات بیشتر از وب سایت من دیدن کنید»، و غیره، آنها را با یک اقدام سریع به مسیر دلخواه خود هدایت کنید.